وأعدو الهم مّا استطعتم مّن قوة
شهید حسن صابری حسن سه سال بیشتر نداشت، اما از همان زمان شیفته سیرت امیرمومنان (علیه السلام) و خداوند متعال بود. یکبار وقتی به خانه رسیدم ،صدای او را شنیدم که می گفت:ای خدا، ای خدا با تعجب در را باز کردم حسن روی سجاده نشسته بود و دست هایش را به آسمان گرفته بود و می گفت:«ای خدا، ای خدا». پرسیدم:«حسن جان چه کار می کنی؟» نگاهی کرد و گفت:«نماز می خوانم و بی اعتنا به حضور من دوباره نیایش خود را از سر گرفت. همیشه مشتاق عبادت پروردگار بود، یادم هست اولین باری که قصد داشت به جبهه برود، گفتم: تو هنوز آموزش ندیده ای و فقط چهارده سال داری... نگاه پرمعنایی به من انداخت و ادامه داد : حالا که می گوئی جبهه نرو، عیبی ندارد ولی فردای قیامت برای تو الگو می آرم،حضرت علی اصغر (علیه السلام) شش ماهه بود طفلان زینب (علیها السلام)،طفلان حسن مجتبی (علیه السلام)، تماماً 7 یا 8 ساله بودند و آنها با شمشیر می جنگیدند و الان با تفنگ می جنگیم و خواهم گفت که بابای من نگذاشت بروم. دیگر چیزی نداشتم که بگویم و حسن با رضایت من به جبهه رفت. آخرین دیدار عملیات کربلای5 که به پایان رسید، حسن خیلی ناراحت بود، به مرخصی که آمد، پرسیدم: چه اتفاقی افتاده؟ بعض غریبی داشت پاسخ داد: ما با خط شکنان گردان حضرت علی اصغر (علیه السلام) در عملیات بودیم، دوستان زیادی را درآنجا از دست دادیم ولی من لیاقت شهادت را نداشتم. تا اینکه قبل از عملیات بیت المقدس 2 در آخرین دیدار احساس کردم حسن رفتنی است، سفارش برادرش عباس را به او کردم و از خانه خارج شدم، وقتی به انتهای خیابان رسیدم دوباره به خانه بازگشتم و باز به حسن سفارش عباس راکردم. دلم راضی نمی شد اما باز از خانه زدم بیرون، سعی کردم دیگر باز نگردم چون امکان داشت حسن به حرکات من شک کند زیرا من همیشه با آرامش از او خداحافظی می کردم و فقط به او می گفتم: امام(رحمه الله علیه) و خدا را فراموش نکن، باز هم در خیابان ایستادم، تا موقع رفتن حسن او را ببینم، پس از چند لحظه مکث برای اینکه ناراحت نشود، از ایستادن منصرف شده و به محل کار رفتم ولی برای همیشه چشمانم به راه خشک شد تا او بازگردد، و بالاخره یک روز همسایه مان گفت:حسن آقا به آنجا که دوست داشت رفت.... راوی:پدر شهید شهادت عملیات بیت المقدس 2 بود، برای گرفتن وضو از سنگر خارج شدیم، حسن حالت عجیبی داشت هردو به راه افتادیم تا نماز را زودتر اقامه کنیم، اما ناگهان صدائی به گوشمان رسید، حسن مراکنار زد، صدای سوت موشک کاتیوشا بود ترکش موشک صابری را مجروح و خون آلود بر زمین انداخت، خواستم او را به اورژانس انتقال دهم. کنارش نشستم، گفت:مرا نبرید، من شهید خواهم شد، یا زهرا (علیها السلام)، یا زهرا (علیها السلام) نام مقدس و متبرک فاطمه زهرا (علیها السلام) را هنوز برلب داشت که با شوق دیدار پروردگار به آسمان رخت بربست. راوی: همرزم شهید عملیات بیت المقدس 2 رمز عملیات : یا زهرا (س) تاریخ عملیات : 25/10/1366 ساعت 22:00 مکان عملیات : شلمچه سلیمانیه اهداف عملیات : آزاد سازی ارتفاعات شهر ماووت عراق با تصرف ارتفاع گرده رش و عبور از رودخانه عریض قلعه چولان در عملیات نصر امکان گسترش وضعیت خودی در منطقه غرب این رودخانه و برداشتن گام های اساسی به طرف سلیمانیه فراهم شد . به همین منظور ، می بایست ارتفاعات قمیش دلبشک و الاغلو تصرف می شد . با فرا رسیدن فصل زمستان ارتفاعات منطقه را برف می پوشاند و اجرای هر عملیاتی دشوار به نظر می رسید ، در حالی که وضعیت موجود جنگ اقتضا می کرد عملیات مورد نظر هر چه سریع تر آغاز گردد ، زیرا نیرو های معارض عراقی که متحد ایران بودند . در معرض خطر هجوم ارتش عراق قرار داشتند و چنانچه مناطق وسیع تحت نفوذ آنان به اشغال دشمن در می آمد . بسیاری از راه کارهای خودی بسته می شد . با توجه به این ضرورت عملیات بیت المقدس 2 را سپاه طراحی و اجرا کرد. در این عملیات نیرو های خودی با وجود سرمای شدید و دشواری مسیر های طولانی تعیین شده موفق گردیدند حدود 70 در صد از اهداف ارضی منطقه، همچون ارتفاعات ویلوان ،قامیش و گلاله را به تصرف خود در آوردند . در این عملیات لشگر 27 محمد رسول الله با 8 گردان حضور فعالی را از خود به نمایش گذاشت .آرمید؛برای همیشه...
جمع آوری و تنظیم:فاطمه شریعتمدار
قالب وبلاگ : فقط بهاربیست |